کد مطلب:315966 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:296

از سید رضا مؤید (معاصر)
از آستین قدرت دستی دگر برآید

بر دست شیر یزدان شمشیر دیگر آید



ای عاشقان بجوشید جام طرب بنوشید

عشاق را دوباره در عشق رهبر آید



از طلعت ابوالفضل عالم گرفته رونق

خورشید كربلا را ماه منور آید



ام البنین به دامن یك دسته گل گرفته

كز او مشام جان را عطر پیمبر آید





[ صفحه 57]





آمد حسین امروز فردا رسد ابوالفضل

اردوی كربلا را سردار لشكر آید



از آسمان قدرت بدری دگر درخشید

از چرخ عشق و ایمان ماهی دگر برآید



عباس آنكه خوانند باب الحوائج او را

هر كار سخت و مشكل از دست او برآید





سر تا به قدم همه ولایت

مجذوب حسین بود عباس



تا نغمه ی إن قطعتموا زد

گلبانگ ظفر سرود عباس



در محكمه ی قضاوت عشق

پرسند اگر كه بود عباس



آرد سر و دست و چشم خونین

بر همت خود شهود عباس



قامت به نماز عشق چون بست

بر رونق دین فزود عباس



اما ز چه از قیام آمد

یك مرتبه در سجود عباس



شد وصل قیام بی ركوعش

بر سجده ی بی قعود عباس



گر آب نخورد بر لب آب

در روزه ی عشق بود عباس



نازم به چنین صلوة و صومی

كاین گونه ادا نمود عباس



آنجا كه ز پا فتاد بر خاك

آنگه كه به خون غنود عباس



می گفت سلام و از امامش

لبیك خدا شنود عباس



تا دیده شدش نشانه ی تیر

صد دیده به حق گشود عباس



از غیرت و همتش روان كرد

دریا به كنار رود عباس





چرا ای غرقه خون از خاك صحرا بر نمی خیزی

حسین آمد به بالینت تو از جا بر نمی خیزی





[ صفحه 58]





نماز ظهر را با هم ادا كردیم در مقتل

بود وقت نماز عصر آیا برنمی خیزی



خیام كودكان خالی ز آب است و پر از افغان

چرا سقای من از پیش دریا برنمی خیزی



عدو از چار سو آهنگ یغمای حرم دارد

چرا آخر برای دفع اعدا برنمی خیزی



منم تنها و تن های عزیزانم به خون غلطان

چرا بر یاری فرزند زهرا برنمی خیزی



شكست از مرگ تو پشتم برادر داغ تو كشتم

كه می دانم دگر از خاك صحرا برنمی خیزی